اوم...
نمیدونم واقعا...
انگار امشب اون فاصلهتا هدف رو خیلی خوب حس کردم...
خیلی بد خورد تو ذوقم...
هی من میخوام ادم شم
هی نمیشه( :
خدایا من تنهایی نمیتونما...
کمکم کن درست رفتار کنم...
کمکم کن خودت هدفم باشی نه هیچ کس دیگه...
نه اون نه اون نه اون...نه هیچ کدوم!
نمیخوام هیچ کدوم باشن...
مگه نمیگن اگ یه قدم بیایم سمتت تو بیشتر میای؟( :
خدایا من یه قدم اومدما...
یه قدمی که خودت شاهد دردش بودی( :
من هیچم...
هیچ...
تویی که غنیِ مطلقی...
لطفا اینو بهم بفهمون( :
بهم بفهمون که هیچ کدوم از این آدما هدف نیستن...
خدایا کمکم کن این سستیا رو برطرف کنم...
نمیخوام باز کنار بکشم...
ولی نمیخوامم تهش به جای آدم شدن، بدتر بشم...
کمکم کن برای خودت کار کنم...کمکم کن بدونم اینا همه وظیفمه نه هیچ چیز دیگه!
فقط وظیفه!
چیزی که راجع به تکتک جزئیاتش مسئولم...
خدایا کمکم کن...
کمکم کن...