حکایت خونه📚
-
سلااام دوستان
امیدوارم حال و احوالتون خوب
و روزگار به کامتون باشه
از اسم تاپیک مشخصه
بیاین اینجا قصه های کوچیک و حکایتای ناب باهم به اشتراک بذاریم و از خوندنشونم کیف کنیم
بسم الله
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
@ریاضیا
@فارغ-التحصیلان-آلاء -
سلام
به عنوان اولین حکایت.....ابوسعید ابوالخیر را گفتند:
فلانی قادر اسـت پرواز کند،
گفت: اینکه مهم نیست، مگس هم میپرد.گفتند:
فلانی را چه می گویی؟
روی آب راه می رود!
گفت:اهمیتی ندارد، تکه اي چوب نیز همین کار را میکند.گفتند:پس از نظر تو شاهکار چیست؟
گفت:اینکه در بین مردم زندگی کنی ولی هیچگاه بـه کسی زخم زبان نزنی، دروغ نگویی، کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی.
این شاهکار اسـت... -
از انوشیروان پرسیدند پرسیدند: علت عدالت تو چیست؟گفت:روزی در دوران جوانی به صحرا رفته بودم سواران به هر طرف میتاختند ناگاه پیاده سنگی زد به پای سگی و پای آن حیوان بشکست، چند قدم راه بود، اسبی به پای آن پیاده لگد زد و پای آن پیاده بشکست چند قدم آن اسب رفت، پایش به سوراخی رفت و پای آن اسب هم بشکست. من به خودم آمدم و گفتم دیدی که چه کردند و چه دیدند؟
-
نصیحت لقمان به فرزندش
ای پسرک عزیزم!تحمل مصائب و سختیها دلیل حسن ظن به خداست
ای پسرک عزیزم! اندرون را از طعام خالی دار و تا میتوانی از حکمت انباشته کن
ای پسرک عزیزم!بدون تعجب از چیزی مخند چون خنده بدون تعجب دلیل بر حماقت است و به اندک چیزی خوشحال مشو که دلیل سست عنصری است.
ای پسرک عزیزم! تا بتوانی سکوت اختیار کن چون سکوت باعث پشیمانی نیست و سخن به خطا گفتن موجب ندامت و پشیمانی است
ای پسرک عزیزم!خروس بعد از انقضای شب بالهای خود را بر هم بزند و به ذکر پروردگار بپردازد پس کاری نکن که از خروس کمتر باشی آن از تو عاقلتر باشد.
ای پسرک عزیزم!سنگ آهن و هر بار گرانی را برداشتم و هیچ باری را سنگینتر از حق همسایه نیافتم.
ای پسرک عزیزم! همه تلخیهای زندگی را چشیدم هیچ چیز را تلختر از پریشانی و احتیاج به خلق نیافتهام.
ای پسرک عزیزم! هزار دوست بگیر که کم است یک دشمن مگیر که بسیار است
ای پسرک من مالی که از آن توست آن است که از پیش فرستی و مال غیر آنکه بر وارث گذاری.
ای پسرک عزیزم!رحم کن تا رحم کرده شوی
ای پسرک عزیزم! مردم نسبت به تو دو گونهاند یا فضلتر و زاهدتر یا بر حسب ظاهر پست تر تکلیف تو این است که به هر دو تواضع و فروتنی پیشه کنی به فاضلتر از آن رو که شایسته اوست و به پستتر بدان جهت که شاید در باطن او از تو بهتر باشد ای پسرک عزیزم اگر خواهی کسی را به همنشینی برگزینی نخست او را به غضب آور اگر در حال غضب حقیقت را تصدق کرد بدان که منصف است و لایق معاشرت.⚘ -
مرحوم آخوند خراسانی با سه فرزند و سه عروسش در خانهای کوچک و هرکدام در یک اتاق زندگی میکردند. روزی فرزند ارشدش مهدی نزد پدر آمد و از تنگی جا شکایت کرد و آخوند به سخنانش گوش داد، سپس فرمود:بابا! اگر قرار باشد منزل های این شهر را میان مستحقانش قسمت کنند به ما بیش از این نمی رسد.
-
پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت
آهسته آهسته میخزید دشوار و کند و دورها همیشه دور بود.
سنگ پشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید.
پرندهای سبک بال در آسمان پر زد.
سنگ پشت رو کرد و به خدا گفت:این عدل نیست! کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی! من هیچ گاه نمیرسم.
سنث پشت پس از گفتن این حرف ها،در لاک خود فرو رفت.
خدا، سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد و زمین را نشانش داد، کرهای کوچک بود.
گفت:نگاه کن!ابتدا و انتها ندارد...هیچ کس نمی رسد. چون رسیدنی در کار نیست.
مگر به بی نهایت میتوان رسید؟ فقط رفتن و چگونه رفتن مهم است، هربارکه می روی، رسیدهای.
خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه هاچندان ناهموار و دور.
سنگ پشتبه راه افتاد و رفت..حتی اگر اندکی...و با خود اندیشید که چگونه می اندیشد و چگونه می رود...