-
@Phenomenon در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
پویا داداش میشه با زبان شیرین فارسی بنویسی ؟؟؟
سه باره دارم میخونم.. -
@Phenomenon منم متوجه نشدم چی شد...
-
واااااااااای خعلییییییییییییی باحال بوود.......
-
سلام
دوم دبیرستان بودیم با معلم ریاضیمون زیاد حال نمیکردیم ازش خوشمون نمیومد درسشم نمیخوندیم دبیر حواس پرتی هم بود . زیاد خوب هم نمیتونست ببینه . درسشم که هیشکی گوش نمیداد . هرچقد به مدیر اصرار کردیم که عوضش کنه قبول نمیکرد .
بچه های کلاس ماهم که زیاد سر به سرش میزاشتن
یه بار دیگه جدی جدی تصمیم گرفتیم یه کاری کنیم از دلش دربیاریم خخخ با بچه ها تو زنگ هماهنگ شدیم
یکی از بچه ها رفت اتاقی که یه بسته پونز اونجا بود اونو کش رفت اورد ما هم پونز ها رو برعکس گذاشتیم روی صندکی استاد اقا جونم براتون بگه لحظه ی نشتنش روی پونز ها هنوز یادمه وقتی نشت بیچاره سرخ سرخ شد
بعدش اصلا جرغت نکرد تو کلاسمون پاشو بزاره
از اون به بعد همه ی دبیرا قبل نشستن یه نگاه دقیقی به صندلیشون میکردن بعد میشستن
http://forum.alaatv.com/plugins/nodebb-plugin-emoji-apple/static/images/joy.png -
وامااااااا توووو رضاااا @Phenomenon و محسن م.ر محسنی کبیر
چرا فقط یه خاطر نوشتید ؟! هر دوتاتون احضارشدید به تاپیک خاطره -
یادمه یه سری معلم دینیمون یه فلشی به یکی از دوستام دادش که واسش اپ اندروید بریزه...رفیقمم اومد فلش رو داد به من واسش اپ اندروید بریزم...فلش رو بردم خونه..خیلی نو بودش...وصل کردم به پی سی ..یخورده سیستم باهاش ور رفت..یهو فلش نیم سوز شدش
منم ترسیدم بدجور...16 گیگ فلش...یکم با فلش ور رفتم که درست شدش..ولی نگو تو کامپیوتر من درس کار میکردش...فرداش دادم به رفیقم گفتم چیزی نداشتم بریزم...برد داد به یکی از دوستایه دیگم ! اونم فرداش اورد فلش رو با یه سی دی...برگشت گفتش که حال نداشتم تو فلش بریزم واست سی دیشو اوردم نگو فلش کلن تموم کرده بوده..اینم واسه اینکه سوختنش رو به گردن نگیره برگشت گفته که تو فلش نریختم سی دیشو برات اوردم ! خلاصه ای دیگ اش نخورده و فلش سوخته !
معلممون فهمیدا..ولی چیزی به رومون نیاورد ! -
@Phenomenon در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
نگو فلش کلن تموم کرده بوده
فلش تموم کرده بود
وااااای رضا ترکیدم -
یه خاطره میگم دیدم اینجا اثری ازش نیس
.....
مارو یه بار از طرف مدرسه بردن اردو شمال .....
پاییز بودش
رفتیم لب دریا ......مدیر گف کسی نباید بره تو اب ....
اما مگه میشه ادم اروم قرار داشته باشه ....
هیچی دیگه مام 5 6 نفر بودیم شلوووووووووغ ...
دستای همو گرفتیم کفشامون در اوردیم بدو بدو تا تو اب .....
هیچی دیگه یکم شلوارامون خیس شد دیگه گفتیم مهم نیس ما که خیس شدیم حداقل بزار یکم خوش بگذرونیم
هی این کار تکرار کردیم تا اخر کل لباسامون خیس شده بود ..شدیم موش اب کشیده .....اونم لباسای مدرسه ......
هیچی مدیر اومد ....عصبانی......سرزبون دارشونم فقط من بودم .....هرچی زبون ریختم که حالا عب نداره و یه بار اردو اصلن ...از نمره انضباط همه 2 نمره کم کرد از من 4 نمره .....
رفتیم چن تا بسته مشنبا فریزر خریدیم جورابامون انداختیم توش
مشنبا ها رو پاره کردیم مث جوراب کردیم پامون بعد از روش کفش پوشیدیم
اتوبوسم ماشین بابای دوستم بودش برا اینکه اونم عصبانی نشه ....
رفتیم از نونوایی مشنبای بزرگ گرفتیم تیکه کردیم انداختیم روی صندلی ماشین نشستیم روش ......تا قزوین .....لباس و بدنمون پر ررررررررررررررر از شن . ماسه
رسیدیم قزوین اخر سر راننده اتوبوس اومد سراغ ما دید تمام شن شده
یه دونه سطل اب و دسمال نفری داد بهمون کل اتوبوس شستیم تحویل دادیم بهش .....
اخ اخ داغون شدیم اما خیلی خوش گذشت -
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودم جرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیم -
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودم جرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
-
DR.PeRshIA در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
مارال در خاطره ای از دوران مدرسه گفته است:
یه خاطره ام من خودم خیلی دوسش دارم.........
باشگاه که میرفتیم برا مسابقات از قبل خیلی تمرین میکردیم ....
مربیمونم یکی دو روز مونده به بازی های والیبال ما رو برا تقویت روحیه و حرفای اخر مجبور میکرد بیایم باشگاه ...
اما تقویت روحیمون چی بودش ......
از اولین ساعتی که میومدیم باشگاه تا 20 مین اخر
اهنگ میذاش زیاد میکرد دیگه فک کنین خودتون چه خبر میذاشتیم ما
دیگه به این کار شرطی شده بودیم ....
هر وق این کار میکرد مسابقه رو میبردیم
هروق نه ....کل تیم خراب میکرد .....البته منکه کاپیتان بودم جرات خرابکاری نداشتم
یادش بخیر خیلی تخلیه میشدیمالان تعرییف خاطره بوود کا تعریف کاپیتانیت؟
اون موقع که داشتم از تیم جدا میشدم شما هنوز عضو نشده بودی تو انجمن همه میدونستن چه حالی داشتم یه چشم اشک بود یه چشم خون .......الان یاد اون روزا میوفتم که میرفتم......یاد کارامون
ولی خیلی خوب بودش
عین تالار عروسی میشد باشگاه همه دیونه بازی در میاوردیم