دو ترم مونده که مهندسیمو بگیرم از دانشگاه فرار کردم!که کنکور تجربی بدم!
-
3 ماه مونده به کنکورم و فقط از دروس تخصصی تونستم زیست سال دوم رو با یکی دو فصل از پیش و یه فصل از دوم رو خوب بخونم.
از شیمی هم جدول تناوبی رو حفظ کردم
وقت زیادی واسه خوندن ندارم.
دیپلمم فنی بوده و با درسای پیش و تجزبی اصلا آشنا نیستم
فقط هم همین امسال وقت دارم سال دیگه ای وجود نداره!
معامله سنگینی کردم کمکم کنید چیکار کنم؟
الان مشکل اصلیه من شیمیه
با فیلم های 0 تا100 آقای آقاجانی پیش میرم کافیه بنظرتون؟
چیکار کنم؟
دارم نا امید میشم
تو کنکور فنی رتبم 659 شد ولی تو آزمونای قلمچی 5 رقمی میشه واسه همین خیلی ضد حال بهم وارد شده
یه جورایی ناامیدم کمک میخوام -
کسیو میشناسین تو این شرایط پزشکی آورده باشه؟؟؟
-
choghook در دو ترم مونده که مهندسیمو بگیرم از دانشگاه فرار کردم!که کنکور تجربی بدم! گفته است:
3 ماه مونده به کنکورم و فقط از دروس تخصصی تونستم زیست سال دوم رو با یکی دو فصل از پیش و یه فصل از دوم رو خوب بخونم.
از شیمی هم جدول تناوبی رو حفظ کردم
وقت زیادی واسه خوندن ندارم.
دیپلمم فنی بوده و با درسای پیش و تجزبی اصلا آشنا نیستم
فقط هم همین امسال وقت دارم سال دیگه ای وجود نداره!
معامله سنگینی کردم کمکم کنید چیکار کنم؟
الان مشکل اصلیه من شیمیه
با فیلم های 0 تا100 آقای آقاجانی پیش میرم کافیه بنظرتون؟
چیکار کنم؟
دارم نا امید میشم
تو کنکور فنی رتبم 659 شد ولی تو آزمونای قلمچی 5 رقمی میشه واسه همین خیلی ضد حال بهم وارد شده
یه جورایی ناامیدم کمک میخوامسلام
http://sanatisharif.ir/Sanati-Sharif-Lesson/10/21/
این کلاس رو ببینید فول میشید
موفق باشید -
choghook در دو ترم مونده که مهندسیمو بگیرم از دانشگاه فرار کردم!که کنکور تجربی بدم! گفته است:
Dr.Saraaa ممنونم این همون 0 تا 100 هستش/؟؟
چند روزه میتونم تمومش کنم با تستاش؟
و اینکه آیا میشه یه قسمنهای خاص رو ببینم به هم مربوط نیستن؟
شما فک کن من هچه از شیمی بلد نیستماین دیگه کامل کامله
حالا چون قبلا شیمی نخوندین،یک بار کتابو روخوانی کنین که دستتون بیاد چی از چیه!
عالی درس میدن خیالتون راحت
تموم کردنش به خودتون و تلاشتون بستگی داره :" -
choghook
من بدم از حرفای انگیزشی بی مغز میاد ک طرف رو الکی باد میکنه،ماوراطبیعی نشونش میده،یه جایی این شخص میشکنه،کسی ک هدفی برای زندگی نداره،کسیکه عامل درونی خودش سرده و باید هر روز بهش التماس کرد ک روشن شو و تلاش کن،اک از درون گرم شی هیچوقت خاموش نمیشی...ببین هدفت چیه برای چی از خیلی چیزا گذشتی اگ واقعا میخایش پس چ معنی داره تلاش نکردن،کسی اگ چیزی رو بخاد براش مهم نیست کجاس نسبت به بقیه،براش ی چیز مهمخ ک باید بشه......پس بیا منطقی فک کن،100 روز داری..روزی حدودا 10 ساعت میشه 1000 ساعت....1000 ساعت تو هنوز خامه و نسوخته...حتی اگ فک میکنی موفق نمیشه بذار 1000 ساعتو مفید بخونی بعدا خودتو سرزنش نکنی اگ چ قسم میخورم اگ از همش با حواس جمعی و برنامه ریزی شده استفاده کنی پزشکی میاری....نگاه همین انجمن کن چقدر میان ک میگن خسته ایم شل میکنن....چقدر کنکوریا وقت الکی میسوزونن،طرف کتاب باز جلو دستش،داره فیلم جومونگ ی سال پیش مرور میکنه....کار سختیه اما نشدنی نیست ...امتحان نهایی زیست بعدظهر شروع کردم،هیچی نمیدونستم،پسرداییم گفت چطور انتظار داری بالا شی درحالیکه طرف از اول سال تا حالا خونده؟؟؟
ی ساعت فک کردم ک چکنم میشه یا نمیشه؟م زیستم افتضاح بود....اما تصمیم گرفتم بشه با تحمل همه ی سختیاش...زنگ زدم پسر عموم گفتم بیا اینجا فصل زنتیک و میوز و میتوز رو خوب بخون تا شب ک بتونی توی دو ساعت همشو برام خوب بگی....من از ساعت 3 ظهر شروع کردم 8 صبح کتاب رو بستم،تلاشمو کردم با حداکثر بازده و شدم 19،کسیکه از زیست هیچی نمیدونست،بخدا قسم انقدر وضعم خراب بود ک هیچکی باورش نمیشد من این شدم....ی فرق داشت «خواستم شد»بخدا تو هم بخای ظرف زمان برات کند میشه و میتونی... -
خب همین دیگه تا الان همیشه همینطوری بودم
شب امتحانی...
هیچوقت مثل بقیه در طول سال تلاش نکردم.همیشه میذاشتم واسه ساعتای آخر.
ولی در همون لحظات آخر انرژیم 100 برابر میشد .
واسه کنکورم دفتر برنامه ریزیم هست... هفته ای... 10 ساعت نمیشد درس خوندنم میزدم مثلا سخت افزار(سخت ترین درسمون) نیم ساعت ادبیات 15 دقیقه عربی 5 دقیقه خخخ.اصلا اسطوره اعتماد به جو بودم.
تو کاردانی
8 صبح امتحان داشتم 9 شب میخوندم تا نماز صبح تموم میکردم تا 7 و نیم هم میخوابیدم.امتحانامم خوب میدادم نسبت به دانشگاهی که بودم.هم اتاقیا تو خوابگاه میگفتن تو اینقدر ول میگردی ما موندیم چطوری نمره میاری؟
کارشناسی هم همین آش و کاسه کل ترم ول گردی 5 ساعت به امتحان یه درس سختی که فقط سه جلسشو رفتم و جزوه رو تازه بچه ها برام ایمیل کردن میخوندم و بووم قبولی با نمره ای که همه ازم متنفر بشن.خخخولی هیچوقت واقعا از خودم راضی نبودم.
به خودم میگفتم توکه تو 5 ساعت معجزه میکنی اگر تمام روزتو مفید بزاری رو هر کاری چقدر میتونی مثمر ثمر باشی تو جامعه.آیا بعدا خدا بازخواستت نمیکنه نمیگه اونی که هیچی نداشت این همه خدمت کرد تو که همه چی داری چیکار کردی؟
به سالهایی که تلف کرده بودم فک کردم
به اینکه تا حالا از هییچ خوشی به خاطر یه هدف بزرگ نگذشته بودم میگفتم حالا کو تا......
به اینکه خدا بهم سلامتی داده و استعداد ولی من قدرشو ندونستم و دلمو خوش کردم به هدفای بی ارزش.
از پنجره کوچولوی شیشه ای در کلاس به استاد نگاه کردم که تازه رسیده بود و آماده میشد به درس دادن .فک کنم مدار منطقی بود.
گفتم به درک من دیگه دانشگاه نمیرم هر چی میخواد بشه بشه.
عین فیلم هندیا از راهروی طولانی و بدون دانشجو با سرعت رفتم سمت در خروجی به سر درش نگا کردم به خط خوش و رنگ طلایی نوشته بود دانشکده مهندسی یه پوز خند زدمو گفتم هه خدافظ واسه همیشه.از دانشگاه به معنای واقعی فرار کردم فک کنم کلی جریمم کنن ولی هیچی برام مهم نبود.
شروع کردم خوندن واسه تجربی باورتون نمیشه ولی روی صفحه اول زیست سال دوم 4 ساعت مونده بودم که اینا چیه این گفته!فرق سلول و مولکول رو نمیدونستم خداییش!خنده حضار لطفا!
اواخر آذر شروع کردم ولی تا الان فقط زیست خوندم چون البته من از روزی 5 ساعت بیشتر درس نخوندم چون خانه دار هم هستم.به به
ولی حالا دیگه میخوام به همه ثابت کنم که من به هرچی بخوام با توکل به خدا میرسم.
خدا خودش هوامو داره مثل همیشه!
خودش گفته اگر واقعا به من توکل کنی زمین و آسمون علیهت باشن تو به خواستت میرسی
ازین دلگرمی بیشتر چی میخوام!
والا خیلی ناشکرم من!
ایول خدا ایول خودم!
خدایا دوست دارم...