• سلاااام

    بحث آزاد
    3
    3 رای ها
    3 دیدگاه‌ها
    43 بازدیدها

    سلااااااااااااااااامممممممممممممممم نمیشنامتون ولییییییییییی خیلییییییییییییی خوش ا
    اومدیننننننننننننننن

  • 👣ردپا👣

    بحث آزاد
    133
    39 رای ها
    133 دیدگاه‌ها
    4k بازدیدها

    c08757b0-9041-4ede-979f-f8bbd0569c05-image.png
    1403/1/24

  • از روزای اول دانشگاهت بگو :)

    بحث آزاد
    212
    49 رای ها
    212 دیدگاه‌ها
    17k بازدیدها

    خب بسم الله
    قبل عید که کلاس عملی فیزیولوژی رفتیم که خیلیییی باحال بود
    به ترتیب میگم چیکارا کردیم
    هماتوکریت
    اولیش این بود که با یه دستگاه که سوزن یکبار مصرف داشت نوک انگشتت رو سوراخ میکردی تا خون بیاد
    Screenshot_20240411_140304_Gallery.jpg
    بعد اون خون رو تو یه لوله مویین جمع میکردیم طوری که نباید هوا داخلش میرفت (مرحله ی بیسیار حساس)
    بعد به اندازه کافی که خون پر شد تو لوله سرش یه خمیر میزدیم که دیگه هوا نره و ثابت بمونه
    میزاشتیم تو سانتریفیوژ میکروهماتوکریت و از اونجایی که خودتون بهتر بلدین سلول های خونی و پلاسما جدا میشدن
    20240411_140449.jpg
    20240411_140520.jpg
    حالا این لوله ی مویین رو تو یه وسیله میزاشتیم که درصد رو بهمون میداد
    20240411_140543.jpg
    .
    گروه‌خونی
    با همون دستگاه سوراخ کن(😂🤧) نوک انگشتمو سوراخ میکردیم و روی صفحه با فاصله سه تا قطره خون میریختیم
    Screenshot_20240411_140915_Gallery.jpg
    بعد یه قطره از مواد انتی A,B و D روی هر قطره خون میریختیم اگر رسوب میداد یعنی اون ماده تو خونمون بوده که رسوب داده، اگرم نداد یعنی نداریمش
    20240411_141200.jpg
    مثلا برای من (آخرین ردیف) A و D رسوب داد که یعنی آ مثبتم (البته یکم زمان میبره که خیلی واضع دیده بشه اینجا من زود عکس گرفتم)
    احتمالا این کار رو تو مدرسه انجام دادین
    خونگیری
    هیچی دیگه برای اولین بار از همدیگه خون گرفتیم و آبکش شدیم😂🤧
    Screenshot_20240411_141531_Gallery.jpg
    شمارش تعداد RBC یا WBC خون
    اون خونی که گرفته بودیم رو رقیق کردیم و روش مواد ضد گلبول قرمز میزدیم تا اونارو از بین ببره و ما بتونیم گلبول سفید هارو ببینیم یا مواد ضد گلبول سفید میزدیم تا اونا لیز( پاره) بشن و ما بتونیم قرمز هارو ببینیم.
    البته متاسفانه اسم مواد و نسبت ترکیبشون یادم نیست🚶
    بعد روی یه لام خیلی خاص گرون میزاشتیم که خطوط ریزی داشت که با میکروسکوپ میشد دید و تعداد سلول های توی چنتا مربع رو میشمین و بعد اندکی حساب کتاب مقدار سلول هارو به دست میارین
    20240411_142136.jpg
    20240411_142114.jpg
    20240411_142054.jpg

    البته تنظیم میکروسکوپ با اون لام ضخیمش خیلی سخت بود(چون به اندازه ی کافی نمیتونستیم زوم کنیم و لامل میشکست) فقط دو گروه که تا آخر تایم موندیم تونستیم تنظیم کنیم
    و استاد هم اینطوری بود که حالا من یه چیزی گفتم قرار نیس که جدا انجامش بدین و ببینین😂😂😂

  • سیاه چاله چیست؟؟

    بحث آزاد
    6
    5 رای ها
    6 دیدگاه‌ها
    1k بازدیدها

    Saudade 19 0 تو سال ۹۲ اینجا بودی مگه👀😂

  • شروع دیر !

    بحث آزاد
    43
    1 رای ها
    43 دیدگاه‌ها
    7k بازدیدها

    نویسنده کوچولو 😂😂😂😂😂

  • سردرگم

    بحث آزاد
    11
    0 رای ها
    11 دیدگاه‌ها
    855 بازدیدها

    Saudade 19 0 در سردرگم گفته است:

    نویسنده کوچولو
    اسپم نده بحث علمی میکنیم با اوس جواد🤧

    جواد خیلی وقته نیست با روحش تبادل میکنی؟😂😂
    طرف از سال ۹۶ نیومده😐😂

  • روزه از نظر علم تغذیه

    بحث آزاد
    3
    7 رای ها
    3 دیدگاه‌ها
    367 بازدیدها
  • خــــــــــودنویس

    بحث آزاد
    2k
    88 رای ها
    2k دیدگاه‌ها
    71k بازدیدها

    IMG_20240222_202511_316.jpg

    مآه

    تا مختصر بگویم، آنجا که گشت راهی
    اشکم نداد مهلت، حتی کنم نگاهی
    گفتم که غربتم را، درمان به عشق یابم
    حالا ولی فتادم، از چاله‌ای به چاهی
    اکنون که روزنی شد، سهمم ز دیدنی‌ها
    در خاطرت بماند، گفتم مرا چو ماهی
    دیدار تو دلم را، خوش می‌کند به دیدن
    حتی اگر به یک دم، ثانیه‌ای، به گاهی
    هر شب در این سیاهی، در فکر روشنایت
    جانا سپیدگشتِ این موی‌ها گواهی
    چون ماه آسمانی، صبحم ندای مرگ‌ست
    چشم ترم ببندم، تا می‌رسد پگاهی
    «ترسم چو باز گردی، از دست رفته باشم
    وز رستنی نبینی، بر گور من گیاهی»
    شکوه ز خوبرویان از خیل ما به دورست
    شاید بسنده دارم، در انتها به آهی
    آخر همین غزل‌ها، دستان من بگیرد
    من شهریار شعرم، کو لشکر و سپاهی؟
    تا می‌کشد مرا هم، با خویش تیره‌بختی
    رنگی مباد یا رب، تیره‌تر از سیاهی
    لٰکن به هر طریقی، بی‌هیچ سرپناهی
    در منتهای ظلمت، در قعر هر تباهی
    آتش به سینه دارم، بویت نگاهدارم
    چون نیست دور چندین، از ماه تا به ماهی

    ۳ اسفند ۱۴٠۲

  • خاطرات خواهر برادری

    بحث آزاد
    70
  • ورود با 3 نوع ای پی سایت تاملند

    بحث آزاد
    6
    1 رای ها
    6 دیدگاه‌ها
    885 بازدیدها

    jahad_121 خواهش میکنم کاری نکردم

  • مهارت نه گفتن

    بحث آزاد
    10
    2 رای ها
    10 دیدگاه‌ها
    976 بازدیدها

    kosar.ab 😄یه مدت این کارو انجام بدی میفهمی چه حس خوبی داره

  • سرجلسه

    بحث آزاد
    4
    0 رای ها
    4 دیدگاه‌ها
    46 بازدیدها

    Xe چشم ممنون😅

  • انگیزه نداشتن

    بحث آزاد
    5
    1 رای ها
    5 دیدگاه‌ها
    157 بازدیدها

    mlika hoveida
    خواهش میکنم

  • برگ انجیر.... ☘️🍀🌿

    بحث آزاد
    55
    11 رای ها
    55 دیدگاه‌ها
    386 بازدیدها

    IMG_20230814_140450_635.jpg

    و چه آرام خیالت به دلم هست هنوز !
    #راحم‌تبریزی🌱
  • تایید سوابق تحصیلی

    بحث آزاد
    2
    0 رای ها
    2 دیدگاه‌ها
    2k بازدیدها
  • آرزوی سلامتی برای استاد هوشنگ ابتهاج(سایه)

    منتقل شده بحث آزاد
    71
    25 رای ها
    71 دیدگاه‌ها
    3k بازدیدها

    @Farhadd آره واقعا خیلی🖤

  • خاطره بازی🎈

    بحث آزاد
    55
    23 رای ها
    55 دیدگاه‌ها
    5k بازدیدها

    بچه که بودم هنوز پوشک می‌شدم. خیلی دوست داشتم گوش آدما رو بگیرم و باهاش بازی کنم. خلاصه که گوش بابام در امان نبود از دست من.

    پدر بزرگ خدا بیامرزم سرتیپ ارتشی بود و زندگیش حسابی برنامه و نظم داشت انقدری که بچه‌هاش وقتی پدربزگم می‌اومد بلند می‌شدن به احترامش و خلاصه خونه‌شم پادگانی بود برای خودش.

    نزدیک عروسی خاله‌م بود. اون زمان جهیزیه رو به گفته‌ی مامانم نصف بیشترش رو خودشون می‌دوختن.
    منم که فوضول همش وسط چرخ خیاطی بودم پدربزرگم میگه خب بابا اول بچه رو خواب کن بعد بشین بدوز.
    مامانمم بهش میگه این شیطون اصلا نمی‌خوابه و فوضولی بهش اجازه نمیده.
    خلاصه که پدربزرگم مسول خوابوندن من میشه و من رو کنار خودش می‌خوابونه و قصه میگه. منم با گوشش بازی می‌گردم.

    مامانم میگه یه دفعه دیدیم بابام داد زد و زد به پوشکت و داد زد برو تو خوابت نمی‌بیره. پاش و برو.

    بعد مامانم ازش میپرسه چی شده بابا؟
    پدربزرگم جواب میده: ببین گوشمو. باباش رو در آورد. هی با گوشم بازی کرد گفتم الان می‌خوابه الان می‌خوابه یه دفعه دیدم گوشم رو بقچه کرده داره فشار میده و لهش میکنه.
    مامانمم میگه گوش باباش تا چه مساحتی قرمز بوده و کبود.

    خدایش من مسول بر هم زدن عقاید مردم نسبت به بچه ها بودم...

  • چهرازی طور❤️حبیب(:

    بحث آزاد
    35
    28 رای ها
    35 دیدگاه‌ها
    20k بازدیدها

    دلم برات تنگ شده حبیب
    دلم برای تو تنگ شده

  • جملات ناب

    بحث آزاد
    36
    6 رای ها
    36 دیدگاه‌ها
    194 بازدیدها

    كسی كه دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می‌كند "
    گوته

  • جواب این سوال سلامت و بهداشت

    حل شده بحث آزاد
    2
    1 رای ها
    2 دیدگاه‌ها
    2k بازدیدها

    Amir ali Nikfard هرچی کتاب نوشته👌🏼